مجتبی حاذق

ای آفتاب و ماه نوری از گلوبندت
دل از ملائک میبرد هربار لبخندت

ای با تبسم گرد غم از آسمان برده
ای نه فلک هم حسرت گهواره ات خورده

امام الهدی

اخ الرسول ، امام الهدی ، امیر کلام
ابوتراب ، ابوالمومنین ، ابوالایتام

کدام نام تو را میتوان ندیده گرفت؟!
تورا چگونه بخوانیم؟ با کدامین نام؟!

شب غربت

او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد
می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد

قول مردانه را نمی فهمم

شوق مستانه را نمی فهمم

قدر پیمانه را نمی فهمم

(( در میخانه بسته اند )) و من

راز میخانه را نمی فهمم

دُرِّ نجف

بر روی نگاهمان صدف باریده

اینبار برای یک هدف , باریده

دیشب همه جا ستاره باران بود و

امشب همه جا دُرِّ نجف باریده

این جمعه …

این جمعه زیر پای تو بودن غنیمتاست

یک لحظه هم برای تو بودن غنیمت است

دست مرا بگیر و ببر در خیال خود

در حال و در هوای تو بودن غنیمتاست

همان غریب که از هر غریب تنهاتر

همان غریب که از هر غریب تنهاتر

به روی دست خودش برده بود بالاتر

دمی به سمت حرم زد , دمی به لشکریان

کسی که بود از عیسی دمش مسیحاتر

لا افارق عمی

دور از چشم دشمنان … پنهان … می روم لا افارق عمی


گرچه با افت و خیز تا میدان میروم … لا افارق عمی

توی ان خیمه ها هوا کم بود , نفسم تند می زند عمه

خیمه گشته برای من زندان می روم لا افارق عمی

دکمه بازگشت به بالا