شعر ولادت حضرت زهرا (س)

ای آفتاب و ماه نوری از گلوبندت
دل از ملائک میبرد هربار لبخندت

ای با تبسم گرد غم از آسمان برده
ای نه فلک هم حسرت گهواره ات خورده

ای لحظه ی میلاد تو آغاز خلق النور
ای سر در بنیان خلقت مانده ؛‌ ای مستور

ای حاصل چل شب مناجات نبی با حق
تنها مسیر وصلت اهل زمین تا حق

کس راز میلاد تو را نشناخت الا هو
کس راز میلاد تو را نشناخت الا حق

تو معنی حقی پس از آن بود که بانو
تکیه کلام دوستان تو شده یا حق

آری مع الحق شد علی ؛‌ یعنی علی با توست
نام تو هم مثل علی ممسوس شد با حق

لو کانت الحسن آمده در شان تو مادر
بل هی اعظم گفته در وصف تو پیغمبر

از برگ گل نازک تری مانند حوریه
نور علی نوری و نام توست نوریه

تو راز سرپوشیده ای ، سرتا به پا نوری
نور علی نور علی نور علی نوری

چون سوره ای نازل شدی ، چشم جهان روشن
از نور ناب تو زمین و آسمان روشن

قرآن به ما فرمود ممدوح خدا ، زهراست
معلوم شد خیر کثیر مصطفا زهراست

ای دستهایت جایگاه بوسه ی احمد
ای رد پاهای تو راه برکتی ممتد

معنای (لیله) در شکوه لیله القدری
بهتر که می‌بینم تو روح لیله القدری

زهرا ، سرشت توست در پیوند با جنت
در سرنوشت تو شفاعت کردن از امت

از هرچه خوبی در جهان منظومه ای زهرا
مظلومه ای ، مظلومه ای ، مظلومه ای زهرا

ای چادرت معراج پرواز کبوترها
ای آسمان چادرت پوشیده از پرها

از تو سر افرازی نصیب ما شد و حالا
بسیار سنگین است بر این شانه ها سرها

مادر بیا در گوش ما مشق بصیرت کن
از مکر اشعث ها بگو با تیغ اشترها

درها به روی ما اگر هم بسته شد خوب است
یوسف بلند آوازه شد تا بسته شد درها

عمری تو را مادر صدا کردیم و می دانیم
فرزند بد را هم نمی رانند مادرها

یکبار رفتی بین مسجد خطبه ای خواندی
یک عمر رونق دارد از نام تو منبر ها

فرزند وحیی همسر حق مادر ایمان
پامنبری های تو سلمان ها ابوذرها

نور نمازت راه اهل زهد روشن کرد
مهر تو را حیدر به هر پیکار جوشن کرد

در فتنه ای که زود لغزیدند مردانش
یا فاطمه تنها تو بودی مرد میدانش

پای امام و رهبرت تا پای جان ماندی
این درس را در گوش زینب دخترت خواندی

گفتی ببین هرجا حسینم بود آنجا باش
مثل علی تنها اگر شد مثل زهرا باش

پیداست ردپای تو هر جای عاشورا
ای مادر و آموزگار زینب کبری

ای روشن از نام تو فردای وطن زهرا
ای مادر سردار های خط شکن زهرا

ما با تو تا تفسیر نور و مومنون رفتیم
از گریه های نیمه شب تا فتح خون رفتیم

ما در صبوری های جبهه اجرها دیدیم
نور تو را بر تارک والفجرها دیدیم

ای سر توحیدی آن لبخندها در رنج
ای مادر شب گریه های کربلای پنج

از نخل توحیدی خود ما را رطب دادی
روزیطلب دادی و اسلامی نسب دادی

با لطف تو تا قله ها راه زیادی نیست
جز تو به هر راهی که رفتیم اعتمادی نیست

سربند تو اعجاز موسی داشت آن شبها
در کربلای چار گل می کاشت آن شبها

‌ مارا کماکان با همان سربند میبینی
مارا بگو در کربلای چند میچینی

این کربلا پایان ندارد تا شب آخر
خیبر به پایان می رسد با مرحب آخر

تنها امید روز وانفسا تویی زهرا
در روز محشر اسم رمز ما تویی زهرا

مجتبی حاذق
سعید تاج محمدی
رضا شریفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا