محمدجواد پرچمی

نمک گیر

باز هم میشوم کبوترتان
زیر ِ این گنبدِ مُنَوَرتان
من نمک گیر ِسفره ات شده ام
دستِ خالی نرفتم از درتان

ياحسن

مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ايم
همچو اشك از غم يك خاطره برخاسته ايم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ايم
به هواى حرم سامره برخاسته ايم

هزار شكر

نزن به خاك سرت را دلى نميسوزد
نكش به حجره پرت را دلى نميسوزد
دلى به رحم نيامد پس آب آب نكن
ببين جواب شدى رويشان حساب نكن

به جرم عشق

به جرم عشق گرفتار تب کنید مرا
برای عبرت مردم ، سبب کنید مرا

فقط اجازه بده پای شمع بنشینم
اگر نسوختم امشب ادب کنید مرا

بسته راه چاره دید و گریه کرد

بسته راه چاره دید و گریه کرد
طفل بی‌گهواره دید و گریه کرد
دختر آواره دید و گریه کرد
روسری پاره دید و گریه کرد

دکمه بازگشت به بالا