شعر شهادت امام سجاد (ع)شعر شهادت اهل بيت (ع)

بسته راه چاره دید و گریه کرد

بسته راه چاره دید و گریه کرد
طفل بی‌گهواره دید و گریه کرد
دختر آواره دید و گریه کرد
روسری پاره دید و گریه کرد

او چهل سال است کارش گریه است
این چهل سال افتخارش گریه است

دست بسته از زنان شرمنده شد
از تمام کاروان شرمنده شد
بیشتر از دختران شرمنده شد
مجلس می, آنچنان شرمنده شد

در میان راه تنها مرد بود
بین یک جمعیتی نامرد بود

از غم ویرانه‌رفتن اشک ریخت
پایکوبی کرد دشمن اشک ریخت
لحظه‌ی معجر گرفتن اشک ریخت
مرد ها دنبال یک زن…اشک ریخت

هم زیارتنامه‌اش آتش گرفت
هم سر و عمامه‌اش آتش گرفت

باورش می‌شد که غم پیرش کند؟
خواهرش را زجر زنجیرش کند
زاده‌ی مرجانه تکفیرش کند
حرمله اینقدر تحقیرش کند

نانجیب پست با یک مشک آب
پرسه می‌زد پیش چشمان رباب

کوچه‌های شام خیلی سخت بود
سنگ‌های بام خیلی سخت بود
طعنه و دشنام خیلی سخت بود
جام و بزم عام خیلی سخت بود

حرف‌های تند و تیزی می‌شنید
واژه‌ای مثل کنیزی می‌شنید

خنده‌های شمر یادش مانده است
ماجرای شمر یادش مانده است
چکمه‌های شمر یادش مانده است
جای پای شمر یادش مانده است

کندی خنجر عذابش می‌دهد
ضربه‌ی آخر عذابش می‌دهد

آمد و بال و پرش را جمع کرد
دست بی‌انگشترش را جمع کرد
با حصیری پیکرش را جمع کرد
روی دستش حنجرش را جمع کرد

صورت خود را به روی خاک زد
یاد عریانی گریبان چاک زد

محمدجواد پرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا