مرثيه حضرت رقيه

گوشه ي ويرانه

آنقدر ناله زدم تا که طبق سر آورد
آنقدر گریه شُدم تا سَرت آخر آورد

دیشب عمه چقدر گریه کنارم می‌کرد
تا که از شانه‌یِ من مویِ مرا در آورد

گلبرگ لطيف

نه فقط خار به صحراي بلا زجرش داد
بلكه با كرب و بلا “كربـُبلا”زجرش داد

مقتل اين گونه نوشته ست كه “مٰاتَتْ كَـمِدْا”
بس كه آن طايفه ي “بي سر و پا” زجرش داد

بگو چكار كنم

با سرت آمده اي داغ تنت را چه كنم
پس گرفتم سر تو،پيرهنت را چه كنم

شام تا كرببلايت شده بين الحرمين
سر در آغوش من اما بدنت را چه كنم

آستین پاره

آهش فضای هر سحرش را گرفته است

داغی تمامیِ جگرش را گرفته است

از کوچه ها رسیده تنش تیر می کشد

از بس که سنگ دور و برش را گرفته است

دکمه بازگشت به بالا