مرضيه عاطفي

يا امام ذوالكرم

در دو عالم در دلش هرگز نباشد درد و غم
بر درِ این خانه هر کس شد عزیز و محترم

خانه ای که حک شد از روز ازل بر سردرَش
ذکر «یاموسی بن جعفر(ع)» یا امام ذوالکرم

نگار من

با نگاهِ تو محال است که «مشکل» باشد
عشق «آسان» شده تا لذّتِ کامل باشد

هدف از خلقتِ پر برکتِ تو یعنی دین؛
مصلحت نیست که با غیر تو کامل باشد

جگر پاره

کینهٔ جنگِ جمل تاب و‌ توانت را گرفت
جرعه جرعه زهر آقاجان امانت را گرفت

در همان ثانیه های اوّل افطار بود
زهر اثر کرد و تکلّم از زبانت را گرفت

حي علي العزاء

بیتابی و تلاطم ِ دریا شروع شد
لطمه زنیِ عالم بالا شروع شد

هفت آسمان سیاه به تن کرد و باز هم؛
با گریه نوحه خوانیِ صحرا شروع شد

فراق کرب و بلا

دلم گرفته برای غمی که میدانی
برای وسعتِ آن ماتمی که میدانی

دوباره آمده ام سر به زیر و شرمنده
دچار حال بد و مبهمی که میدانی

دکمه بازگشت به بالا