موسی علیمرادی

ماه روضه

چگونه شکر بگویم که زنده ماندم من
به ماه روضه تو خویش را رساندم من

چگونه شکر بگویم اجل امانم داد
که باز چشم تر من به بیرقت افتاد

گدای رضاییم

خوشا ما که همسایه جنتیم
به خان کریمش همه دعوتیم
گدای رضاییم و در عزتیم

به دست کریمش چه خوش عادتیم
رضا پادشاه است و ما رعیتیم

جانم حسن

از روز ازل مست می نوکری ام من
دلداده ی این طایفه ی دلبری ام من
ای ساقی کوثر بده پیمانه به دستم
هرقدر بریزی به خدا مشتری ام من

حی علی الکریم

مقصود عشق حس شعوری خدایی است
احساس اولین قدم آشنایی است

عشقی که ابتدای ازل ابتدای اوست
عشقی که مرز نقطه بی انتهایی است

یا عزیز الله

افتخار دین و آیین را اگر می شد سرود
شعر اول از خدیجه لب به گفتن می گشود

ای که بر شأن بلندت کوه ها زانو زدند
وی که بر خاک قدمهایت فلک دارد سجود

ماه صیام

حالا که مهمان تو در ماه صیامم
بر تشنه کام کربلا اول سلامم
مانند طفلی که زبان تازه گشوده است
با اشک روضه وا شود بر توبه کامم

ماه صیام

حالا که مهمان تو در ماه صیامم
بر تشنه کام کربلا اول سلامم
مانند طفلی که زبان تازه گشوده است
با اشک روضه وا شود بر توبه کامم

و لا یُمكِنُ الفرارُ مِنْ حكومَتِكَ

هرکار میکنم که نلغزم نمیشود
پیش تو سر شکسته نباشم نمیشود
باید که سیل جان مرا شستشو دهد
تطهیر من به بارش نم نم نمیشود

روضه موسی بن جعفر علیه السلام

من آن خورشید پنهانم که پشت ابر زندانم 

زآهم شعله ور هستم ز اشکم غرق بارانم 

نه یار و همدمی دارم نه غمخوار غمی دارم 

نه حتی سایه ای را که کنار خویش بنشانم 

جانم حسین

یکسال و نیم مانده غمت در گلوی من
هر روز و شب تویی همه جا رو به روی من
در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من

سالار زینب

شعله آه مرا هر دلی ادراک کند
دود ان رخت عزا بر تن افلاک کند

یوسفی بود مرا پیرهنی باقی ماند
تا که تشریح غم سینه صد چاک کند

چشمه عشق

چشمه عشق که جوشید خدا لب تر کرد
با نی خلق جهان را نفس کوثر کرد

هرچه جوشید علی بود علی بود و خدا
نمک سفره این طایفه را حیدر کرد

دکمه بازگشت به بالا