هر شاعري ست در تب تضمين چشم تو
از بس سرودني ست مضامين چشم تو
چشم جهان به مقدمت اي عشق روشن است
از اولين دقايق تکوين چشم تو
هر شاعري ست در تب تضمين چشم تو
از بس سرودني ست مضامين چشم تو
چشم جهان به مقدمت اي عشق روشن است
از اولين دقايق تکوين چشم تو
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
عطر بهشت در نفست موج میزند
حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی
لبریز آه و ندبه و غم گریه میکنم
دلتنگم و به یاد حرم گریه میکنم
شایسته زیارت شش گوشه نیستم
این روزها به حال خودم گریه میکنم
تو در تجلّیاتِ الهی چنان گمی
دنبال مرگ میروی و در تبسمی
آری جلو جلو تو به معراج رفته ای
مبهوت مانده ام که تو در عرش ِ چندمی
یک نیمه شب بهانه ی دلبر گرفت و بعد
قلبش به شوق روی پدر پر گرفت و بعد
اما نیامده ز سفر مهربان او
یعنی دوباره دل دختر گرفت و بعد