یاسر مسافر

دلم باز حرم میخواهد

شب جمعه است دلم باز حرم میخواهد
از در خانه ی ارباب ، کرم میخواهد

روز اول به من آموخته اند ، بیچاره
آن فقیریست که از دست تو کم میخواهد

آه

نشسته ام که بگریم برای مادرمان
برای درد و بلایی که آمده سرمان

نشسته ام که بگریم برای روی کبود
به زخم های نشسته به قلب کوثرمان

نگاه دلبر و دلادار

نگاه دلبر و دلادار تا به هم افتاد
صدای گریه ی افلاک در حرم افتاد
درست وقت وداع یاد مادرش افتاد
که داشت پشت در خانه عشق جان می داد

طنین موج فرات

نشسته ام بنویسم فرات ، سقا ، آب
صدای گریه اصغر ، صدای بابا آب
شنیده ایم به سمت شریعه رفته عمو
چقدر مانده زمان تا رسد به اینجا آب

دل بیقرار

خوشا به حال دل بیقرار بعضی ها
به این وجود پر از انتظار بعضی ها
به آب دیده نوشتم که یوسفم چه شده
کجاست خواهش و دارو ندار بعضی ها

بلا پشت بلا

دارد بلا پشت بلا می آید اینجا
سرها به روی نیزه ها می آید اینجا
این سر اگر چه خاک و خاکستر گرفته
اما به چشمم آشنا می آید اینجا

من را سپرد

روز ازل خدای خودش را مجاب کرد
بعدش مرا برای خودش انتخاب کرد
در طالعم نوشت محب علی شوم
عاشق نمود و خاک و ره بوتراب کرد

محو شلوغی های بازار

فردای محشر کار دشوار است ای دل

بیچاره آنکس که گرفتار است ای دل

هر کس که حب فاطمه در دل ندارد

آنجا یقینا بی کس و کار است ای دل

غمخوار پیمبر

صحبت از رفتن غمخوار پیمبر شده بود

مالک الموت برایش پرو بال آورده

مادر حضرت صدیقه کبوتر شده بود

وقف اسلام شد و وقف خدا و قرآن

ای منتهای آرزوی بی قرار ها

ای منتهای آرزوی بی قرار ها

ذکر قنوت دائم شب زنده دارها

از بس که در فراق شما گریه کردهام

سجاده را ببین که شده شوره زار ها

گریان روضه ایم

گریان روضه ایم و عزادار فاطمه

عمری اسیر کوچه و بازار فاطمه

جبران لطف مادریش را کجا توان

تا بی نهایتیم بدهکار فاطمه

گریه کن

گریه کن گریه عزیزم که سبکتر بشوی

وقت آن نیست که اینگونه کبوتر بشوی

همسر تازه جوانم نکند خسته شدی

نکند باعث تنهایی حیدر بشوی

دکمه بازگشت به بالا