شعر ولادت امام حسن عسكری (ع)شعر ولادت اهل بيت (ع)

ای که در مَحْبَس گیسوی تو شب زندانی ست

ای که در مَحْبَس گیسوی تو شب زندانی ست
کار خورشید,به فرمان تو نور افــــشانی ست

سامرا نه ! که جهان سیطره ی قدرت توست
ای که در عرش تو را مرتبه ی سُلطانی ست

تا که تکــــمیل شود فیـــض ربیـــعُ الاوّل
مُوعدِ جلوهْ نمائیـت , ربیــعُ الثّانی ست

خضر را پیر غلامیّ تو فخری ابدی ست
در حریمی که سلیمان , شرفش دربانی ست

هرکسی چشم دلش باز شود می بیند
شغل داوود نبی نزد تو مِدْحت خوانی ست

پسرت حضرت مهدی ست اگـر”رَبّ الأرض”
کُـــلّ حـالات و صفـات پدرش , ربّانی ست

تو به قدری حسن بن علی اَستی که چو ما
حال آیـیـنه هم آشفته تر از حیرانی ست

دل ندادن به تو از سخت ترین مُشکل هـا
دل سپردن به تو, برعکس , پُر از آسانی ست

می شود بی سر و سامان تو باشم گر چه
هر که را دیدم , دنبال سر و سامانی ست

“سـرگرانی صفـت نرگـس رعـنا باشـد”
همچنانی که مرا روزیِ سرگردانی ست

خیس اشک , از غم دنیا بشود چشمانش
هر کسی آرزویـش دیــدن سامـــرّا نیست

اربعین هر که مشرّف به حریمت شد گفت:
“صف زوّار ضریحت چه قَدَر طولانی ست”

فاطمه , بانیِ رفتن به بهشــت است او را
آنکه اندازه ی خشتی , حرمت را بانی ست

“سائلِ” رحمـت بی منّت و بی پـایـانت
چشـم در راه تو در آن نفــس پایانی ست

محمّدقاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا