شعر ولادت حضرت علی اكبر (ع)

اذان به گوش

خدا به نخل ولا باز برگ و بر داده
به آسمان مدینه نگاه تر داده
عنایتی شد و این بار هم دل دریا
به مادرانه ترین مادری گوهر داده
عروس حضرت زهرا به سیدالشهدا
دمِ سحر پسری مثل یک قمر داده
به نسل پاک علی ها خدا نظر کرد و
به اهل بیت نبی باز هم پسر داده
خدا به خاطر این نازدانه بر جبریل
سه شاخه یاس به همراه بال و پر داده
دل مدینه نفس می زند چه بی تاب است
علی به روی پرِ جبرئیل در خواب است

شروع می شود این بند با علی اکبر
تو را نبی بِنِویسم یا, علی اکبر
اذان به گوش تو بابا که گفت, پیچیده
اذان لحنِ تو در کربلا علی اکبر
همینکه آمدی و نامت از علی ها شد
شدم به نوکریت مبتلا علی اکبر
تو آمدی و شدی اُسوه ی جوانیِ ما
تو آمدی که روم تا خدا علی اکبر
دلم خوش است به پایینِ پای بابایت
اگر مرا بپسندی گدا علی اکبر
ز شاخه های ولا آن شبی که چیده شدی
شبیهِ روی نبی در مدینه دیده شدی

فلک ندیده جمالی به این تماشایی
به این شگفتی و زیبایی و دل آرایی
تو از تبار علی هستی و, علی هستی
و عطر و بوی تنت هست عطر زهرایی
کسی مقابل شمشیر تو نمی ماند
میان معرکه شاگرد دست سقایی
گواهِ گفته ی این نکته خواهرت باشد
گرفته ای یغه ی آب را به تنهایی
و در مقام تو این بس میان کرببلا
میان این همه, پایینِ پای بابایی
به شانه های پدر تا اشاره می کردی
به کوه طور خودت را نظاره می کردی

کلیددارِ ضریحِ دل حسینی تو
حسین ساحلِ ما, ساحل حسینی تو
حسین, حاصل زهرا و حضرت حیدر
ولیک در همه جا حاصل حسینی تو
پدر اگرچه ز چشمان تو نبی را دید
خدا گواست علی از گِلِ حسینی تو
بخند تا که لبت را پدر نظاره کند
دلیل شادیِ جان و دل حسینی تو
خدا نیاورد آن روز که زمین بخوری
جوانِ هاشمیان, قاتل حسینی تو
نوشته اند به پایت تمام دنیا را
حسین, بسته به بازوت نام زهرا را

کشیده ناز لبت آب را به پاهایت
فدای سرخیِ سربند نام زهرایت
به دست, قبضه ی شمشیر و جنگ می کردی
ز دور دست نظاره گرِ تو بابایت
به ضربه های علی وارِ تو خدا می دید
نشسته نام حسین و علی به لبهایت
تو کسیتی پسر فاطمه, که تابیده
جمال ماه بنی هاشمی به شبهایت
بهشت اهل حرم خنده های شیرینت
و خنده های رقیه تمام دنیایت
رقیه بر سرِ دوش تو کربلایی شد
زهیر, از نفسِ گرم تو خدایی شد

اگر بناست بگویند از سعادت تو
چه خوب بود نویسند از شهامت تو
کسی که نوکر بابای توست می داند
چه بهره ها ببرد حشر, از شفاعت تو
چه خوب بود شب جمعه کربلا بودم
کنار کعبه ی شش گوشه با عنایت تو
به جان فاطمه سوگند, دست ما پُر شد
همیشه از دِرَم و جود و از کرامت تو
دعا کن ای پسر فاطمه که سال بعد
کنار علقمه باشم شب ولادت تو
چه خوب بود شوم لحظه ای کبوتر تو
دلم خوش است شدم با دعات نوکر تو

رضاباقریان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا