شعر تخريب بقيع

اذن دخول

اذن دخول

وقتی که استعاره قلم را فرا گرفت
جای حسن نوشت غریب و عزا گرفت
اشکی لطیف گونه او را که بوسه زد
با بغض و گریه دست به سوی خدا گرفت
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
آه این قبور خاکی اولاد خاتم است؟؟

تعبیر میشود بخدا خوابهایمان
روزی شود شراب عسل آبهایمان
گردد بقیع و دورو برش یکسره حرم
جانم فدای گنبد اربابهایمان

گرچه حریم بهر امامان مکتب است
اذن دخول گریه به سالار زینب است

آن روز شوم غم به دل بوتراب شد
تنها بقیع نه, خانه عالم خراب شد
یک مشت حرمله به دل ما شرر زدند
شیطان به اذن عایشه پا در رکاب شد

قلب خدا هم از غم عظمایتان شکست
تخریب قبرهای ائمه شجاعت است؟؟

تا جان به پای ایل و تبارت گذاشتیم
مرهم به قلب خسته و زارت گذاشتیم
آورده ایم پرچم عباس را ولی
گنبد نداشتی به مزارت گذاشتیم

حالا بگو خدای کرم ای امیر عشق..
گریم به حال قبر شما یا که بر دمشق؟؟

گرچه ثقیل لحظهء سخت وداع بود
کس غم نداشت, زینب کبری س شجاع بود
اما چه بود سخت تر از آن وداع تلخ
اینکه حریم عمه ما بی دفاع بود

باید که خون گریست ازین غصه شیعیان
خمپاره میزنند به گنبد حرامیان

خمپاره ها نشست به جان امام عصر عج
گریه ربود تاب و توان امام عصر عج
فرقی میان زینب و زهرا که نیست, باز
آتش زدند بر در خانه امام عصر عج

آقا بیا! به جان رقیه س هوا پس است
دستم به دامنت بخدا شیعه بی کس است
عماد بهرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا