شعر اربعینشعر محرم و صفر

اربعین عُشاق

اربعین “عُشاق” جان را نزد جانان میبرند
سر برای پیشکش دربار سلطان میبرند

هم سواره هم پیاده دل به جاده میزنند
آبرو از هرچه عذر و هرچه هجران میبرند

مثل موسای کلیم الله تا وادیِ طور
پابرهنه میروند و سودِ چندان میبرند

مرحبا به شیعیان و مردم اهل عراق
که همیشه در قمار عشق آسان میبرند

اربعین به خانه هاشان در طریق کربلا
با زبانِ التماس و زور “مهمان” میبرند

در تمام سال با نان جویی سر میکنند
خدمت زائر ولیکن مرغ بریان میبرند

تربت و آب و غذای حضرتی که جای خود
خاک پای زائران را بهر درمان میبرند

آب تاول های پای زائران هم برکت است
باغبان هاشان برای باغ هاشان میبرند

پیر زنهایی که بی سرمایه و بی موکبند
بار زائر را به روی دوش با جان میبرند

وای بر حال کسانی که برای زائران
کیسه میدوزند و از این ناحیه نان میبرند

صبح محشر سمت آتش پیش چشمان همه
منکران این شعائر را پشیمان میبرند

شمع می گِرید ولی خاکستر پروانه را
به غنیمت بادها شام غریبان میبرند

قصدشان پاداش بود اما چرا سمت درخت
هیجده سر را به قصد سنگ طفلان میبرند
رضا قربانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا