شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

از حرم طفل رباب

از حرم طفل رباب ِتازه ای برخاسته

شال بسته, با نقابِ تازه ای برخاسته

گر چه افتادند رویِ خاک ها خورشیدها

تازه مغرب, آفتابِ تازه ای برخاسته

باد دارد از مسیرِ چشم هایش می وزد

لاجرم بویِ شرابِ تازه ای برخاسته

بیشتر شد تشنگی ها, او خودش آب, آب بود

پشتِ پایش آب… آبِ تازه ای برخاسته

با همه پیغمبران, پیغمبری ام فرق کرد

رویِ دستم یک کتابِ تازه ای برخاسته

آن همه لبیک گفتن یک طرف, این یک طرف

پرسش ِما را جوابِ تازه ای برخاسته

ریخت بر هم لشگری را تا که بر دستم رسید

با حضورش بوترابِ تازه ای برخاسته

زود یا خوابش کنید و یا مُراعاتش کنید

تازه این کودک ز خوابِ تازه ای برخاسته

این بلا تکلیفی ام از ناتوانی نیست نیست

تیر با یک پیچ و تابِ تازه ای برخاسته

گردنی که خشک باشد آخرش این می شود

تیر هم که با شتابِ تازه ای برخاسته

روی این دستم تنش بر روی این دستم سرش

آه بفرستم کدامش را برای مادرش

علی اکبرلطیفیان

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا