متفرقه

از عالم لاهوتیان شد با خبر فضه

از عالم لاهوتیان شد با خبر فضه
سبقت گرفته تا خدا از هر نظر فضه

اکسیرِ عشق فاطمه مس را طلا می کرد
پس کیمیاگر بود در چشمِ هنر فضه

خدمتگذار خاندان آل عترت شد
تا بست از شهر خودش بار سفر فضه

مادر, کنیزیِ شما هم قیمتی دارد
شد قسمت اسماء, اما بیشتر فضه

وَاللهِ در کوچه اگر می بود همراهت
سیلی نمی خوردی تو و, می شد سپر فضه

شیرِ حلال مادرش کارِ خودش را کرد
خیلی کمک حال تو شد در پشت در فضه

وقتی که فریاد لبت فضه خُذینی شد
فضه خودش هم داد زد, ای خونجگر فضه

هر روز زخم بسترت را شستشو می داد
با دردِ پهلوی تو می شد دردِ سر فضه

چون شمع سوسو می زدی و, با دل مضطر
دورِ تو می گردید هرشب تا سحر فضه

رضاباقریان

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا