شعر مدح امام حسين (ع)

از ماجرای تو

از ماجرای تو

از ماجرای تو دلمان آب می شود

قلب زمینو قلب زمان آب می شود

از آتشی که روضه تو می کند به پا

همواره قلب پیر وجوان آب می شود

گاهی اسیر آهم و گاهی بلا کشم

مجموع این دو واژه همان آب می شود

آبی که از خجالت لبهای خشک تو

از بس که شرم داشت ز جان آب می شود

ما بین مقتلت که رسیدم به قحط آب

احساس می کنم که زبان آب می شود

آنجا که آب می طلبی از سپاه کفر

از شرح قصه تو بیان آب می شود

یک جرعه آب خواست برای لب علی

حالا بگو که تیرو کمان آب می شود؟

از شرم بی تحرکی ات بین قتلگاه

آبی که هست در جریان آب می شود

 حسین صیامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا