حسین صیامی

اِشْفَعی لَنا

حق با سلوک تو، عرفان درست کرد
از خاک پای تو، انسان درست کرد

دست شفاعتت، باران رحمتت
از نا امیدی ام، ایمان درست کرد

مادر

بیخود نبی برای کسی پا نمی شود
بیجا محبتت به دلش جا نمی شود

تو مادر زلال ترین ها خدیجه ای
با هیچ واژه اسم تو معنا نمی شود

یا زینب

سر، نه آن است که همواره پریشان تو نیست
دل، نه آن است که سرگشته و حیران تو نیست

ما به شکرانۀ عشق تو به صحرا زده‌ایم
عاقلی شیوانۀ رندان بیابان تو نیست

آیینۀ زهراست

ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست

هر جا تو باشی خواهرت آنجاست بی‌تردید
هر جا تو باشی رد پایی از برادرهاست

دست شفاعتت

حق با سلوک تو، عرفان درست کرد
از خاک پای تو، انسان درست کرد

دست شفاعتت، باران رحمتت
از نا امیدی ام، ایمان درست کرد

غارت خیام

آمد دوباره رو به روی من سرت حسین
قربان زخمهای روی حنجرت حسین

از غارت خیام نگفتم برای تو
شاید بگویم و نشود باورت حسین

سفیر

سفیر اگر بفرستد چه نامه‌ای بفرستد

چه حرفهای بدون ادامه‌ای بفرستد

برای اینکه نیایی به دام نیزه و شمشیر

به قاتل تو سپرده است نامه‌ای بفرستد

چه غربتی است

چنان که فاطمه را نام مثل کوثر نیست
از اینکه چشمۀ صدقی حدیث بهتر نیست

به لطف مادرتان جعفری است آیینم
نفس نفس زدنم خرج جای دیگر نیست

آسوده نیست

 

چشم تو اینقدر که کوثر شود
باده لبهای خدا تر شود

ای که به هنگام تماشای تو
حال خداوند تو بهتر شود

سخت است

چه ماتمی است که بر جان نشاندنش سخت است
خدا کمک کند این روضه خواندنش سخت است

کسی که ذوق نشستن کنار حیدر داشت
چطور شد که در این خانه ماندنش سخت است؟

الشام

بین دلشوره های زندگی مون
پی چادر سیاه، لباسِ سفید
یه روزایی با خواهرم میریم
توی بازار شهر واسه خرید

حب الحسین

در مقامی که به حب تو خدا پرداخته‌ست
شعر اگر مدح محبانت نباشد باخته‌ست

گرچه بین روضه ها این گریه ها ناقابل است
فاطمه از اشکهای عاشقان دُر ساخته‌ست

دکمه بازگشت به بالا