شعر عيد غدير خم

امین‌الله

نمی‌گردد زمین و آسمانی جز به قربانش
که روزی شب نخواهد شد مگر با میلِ چشمانش

کسی که زخمی از تیغِ دو ابروی علی باشد
نه هرگز نوشدارویی نخواهد کرد درمانش

سراپا‌ گوش باید شد، کلامش نورباران است
سراپا چشم باید شد، تماشایی‌ست میدانش

علی از دور می‌آید، یتیمان دور او‌ جمع‌ند
علی آهسته می‌آید، فدای راه‌بندانش

چه خوش مهمان‌نوازی کرده در معراج، با احمد
سخن در گوش او گفته‌ست با صوتِ “علی جان‌”ش

نبین مورِ ضعیفی مثل من افتاده بر پایش
به پای حیدر کرار می‌افتد سلیمانش

کجا از خواجه‌گان بنده‌پرور مزد می‌خواهند
زهی یک تکّه‌ی نانش، خوشا خوانِ فراوانش

کسی که لذّتِ نان علی زیر زبانش رفت
نخواهد بود بعد از آن طعامی باب دندانش

بهاری که ندارد رنگ و بویش را زمستان است
شرف دارد به باغ و بوستان خارِ مغیلانش

امیرالمؤمنین بودن سزاوار همان شاهی‌ست
که کفر دشمنانش را درآورده‌ست ایمانش

همان “هم راکعونی” که خدا هم عاشقش بوده
که لب بگشوده بر تحسین او آیات قرآنش

علی قرآن ناطق بوده و شأن نزولش را
به غیر از کعبه در خاکی نمی‌دیدند امکانش

علی مرد عجائب بوده و جای تعجّب نیست
اگر جا گیرد اقیانوس‌ها در قعر فنجانش

امین‌الله، باب‌الله، سرالله، سیف‌الله
تفاخر می‌کنند القاب والا، تحت عنوانش

بنازم بر صفای قلبِ بابایم که عمری گفت:
دلی را که هواخواه علی باشد، مرنجانش
عِمران بهروج

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا