شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

با اخم, رؤیای مرا پر پر نگردان

با اخم, رؤیای مرا پر پر نگردان
کار مرا با این گنه,یکسر نگردان
من را اسیر درگه دیگر نگردان
پس التماست میکنم,رو بر نگردان

عمری دخیل نیمه شب بستم به این در
بد هستم اما منتسب هستم به این در

از من بساز آن بنده ای که دوست داری
آن گوهر ارزنده ای که دوست داری
از “عشق رب آکنده” ای که دوست داری
قربان تو با خنده ای که دوست داری

با “طاعت” من غنچه ی لبهات وا شد
سهم من از نیمه شب تو یک دعا شد

هر چند مثل ابر و باران بی پناهم
هر چند مثل موج, محتاج نگاهم
هر چند مثل خاک, سرگردان راهم
هر چند بی این اشک دیده بی سلاحم

اما همین که با تو ام خیلی لذیذ است
هر یوسف زندان نشین با تو “عزیز” است

باعشق من را از قفس آزاد کردند
با یک نگه قلب مرا آباد کردند
افتاده را با دستگیری شاد کردند
بر روی دستم آرزوها باد کردند

من آرزو دارم رسیدن به وطن را
روزی ببینم صحن زیبای “حسن” را

برگرد از غربت امید نسل آدم
برگرد که دنیا گرفته رنگ مات
مصر و عراق و سوریه, غزه پر از غم
چشم انتظار توست بحرین و یمن هم

صبح سفید شیعیانی یابن زهرا
چشم امید شیعیانی,یابن زهرا

محمد کاظمی نیا

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا