شعر مناجات با خدا

بغضم شکست

خوردم قسم که توبه نمایم قسم شکست
بغضم شکست و دوست ز لطفش,قلم شکست

گفتم دلم سیاه شد ای کبریای من
دستی به دل کشید و دوباره دلم شکست

هر روز ساختم نود و نه بت بزرگ
هرشب خدا دورن دلم صد صنم شکست

یک قطره اشک ِ شرم من از مهربانی اش
گردید گنج عرش و دعا را رقم شکست

در پای نعمتش سر تعظیم را بگو
سروی که پیش باد نگردید خم, شکست

حرف از گناه پیش رحیمی چو او مزن
کز سجده ی کلنگ دل سنگ هم شکست

ای بی شریک, جز تو شریک غمم نشد
از لطف توست لشکر اندوه و غم شکست

تا نزد دوست نام علی بردم ای غریب
دیوار سخت سینه ی من چون حرم شکست

محسن قاسمی غریب

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا