شعر شهادت حضرت زهرا (س)

به بهانه ی ولادت حضرت زینب (س)

امروز در نهایت امّیدواری ام

 سرشاراز ترانه ی یک رود جاری ام

احساس میکنم که به دریا بدل شدم

احساس میکنم که بر این خاک جاریام

یک لحظه شادمانم و یک لحظه غرقاشک

لبخند ناگهانی ابر بهاری ام

با دست خالی آمده ام محضر شما

رحمی کنید بر من و بر این نداریام

دست دلم دخیل پر چادر شماست

بانو چه دیدنی است من و بیقراری ام

یک عمر دوستدار حسین تو بوده ام

حتماً به این دلیل تو هم دوستداری ام

فانی ولی به لطف شما جاودانهایم

خدمتگزار بانوی این آستانه ای ایم

از روشنای عرش طلوعی دگر رسید

حوریه ای دوباره به شکل بشر رسید

این بار چندم است که در باغ اهلبیت

طوبای فاطمیِّ علی را ثمر رسید

بانو تو آمدی و به شام سیاه ما

از فیض گام های تو نور سحر رسید

امشب خود خدا به علی هدیه میدهد

تو آمدی و زینت قلب پدر رسید

تو آمدی که دور برادر بگردی و

اینگونه شد مدار فلک را قمررسید

تو آمدی به خاطر تنهایی حسین

یعنی برای کرب و بلا همسفر رسید

ما با حسین شور تماشا گرفته ایم

امشب میان زینبیون جا گرفته ایم

خورشید صبح گاهی بامت حسین بود

بعد از دو هفته ماه تمامت حسینبود

هر دفعه که برادرت از راهمیرسید

از فرط شور و شوق سلامت حسینبود

یک راستای نور وجوده تو زینباست

نوری که در مسیر امامت حسین بود

ساده ترش شد اینکه نوشتیم زینبو

دیدیم در حقیقتِ نامت حسین بود

در ذیل خطبه های فصیحت مورخان

آورده اند تکه کلامت حسین بود 

در خانواده ای که واژه یبرخاستن علی است

از کودکی تو ذکر قیامت حسین بود

خواهر اگر توئی و برادر اگر حسین

نادیده ام برادر و خواهر درعالمین

حتی اگر که مدح تو را صد کتابکرد

کی میشود فضائل تان را حساب کرد

چشم من آن گلی که به حسرت شکفتهاست

باید به لطف گام تو گل را گلابکرد

حتی بیان نام تو اعجاز میکند

این اسم سیئات مرا هم ثواب کرد

هر حاجتی که پیش خداوند برده ام

گفتم به حق زینب و او مستجابکرد 

آیینه ی تمام قد حجب فاطمه

خورشید را طلوع رخت در نقاب کرد

ای خواهر کریم مدینه فقیر را

یک گوشه از کرامتت عالی جنابکرد

تو آسمان ترینی و بالا تر از تونیست

ای خانمی که هیچکس آقاتر از تونیست

ای لحن خطبه های تو شیواتر ازهمه

مضمون جمله های تو گویاتر ازهمه

تعریف داغ در نظرت جور دیگری ست

ای کربلا به چشم تو زیباتر ازهمه 

حتماً تمام واقعه را خوب دیدهای

ظهری که بود جای تو بالاتر ازهمه

اما کسی ندید که نفرین کنی چرا

ای آن که ربنای تو گیراتر ازهمه

ظهری که سی هزار نفر بود و یکنفر

افتاده بود زخمی و تنهاتر ازهمه

ظهری که در هجوم به گودال تیر وتیغ

پیچیده می شدند و معماتر ازهمه….

….این بود که تنش به چه جرمیکفن نداشت

بر روی خاک بود و سری در بدننداشت 

شاید که ارث تو پیغمبری نبود

در شام و کوفه روی تو خاکسترینبود

پس هاله ی نور تو آنجا چه کارهبود؟

راوی دروغ گفته سرت معجری نبود

 

بانوقسم به خون دهان برادرت

بزم شراب جای چنین خواهری نبود

با تو بنای گریه و زاری نداشتم

اما اگر که مادرتان بستری نبود

امروز با نفس زدنش خون نمی گریست

دیروز اگر جسارت میخ در نبود 

جاری شده ست خون دل از دیده ترم

آمد دوباره فاطمیه و ای وایمادرم

سعیدپاشازاده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. دلم را از غم مادر سرشتند
    غبار چادر خـاكـــــی نوشتند
    خدا بر بیرق عشاق زهــــرا
    نوشت این طایفه شاه بهشتند
    مدد ام ابیها
    سلام به روزم منتظرحضورگرم شما ونظراتتون هستم. یاعلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا