شعر مدح و مناجات امام رضا (ع)

حرف دلم

شاید دوباره حرف دلم را شنیده بود

بغضی که مثل سایه پیمن دویده بود

بغضی که دست روی سرمن کشیده بود

بغضی که تا گلویدقایق رسیده بود

بغضی که بشکند همه دنیا خبر شود

«ترسم که اشک در غم ماپرده در شود»

در آسمان سینه هوا دم گرفته است
گویا دلم از عالم وآدم گرفته است
هر مصرعی جنون دمادمگرفته است
وقتی که شعر نام تورا دم گرفته است
تا رهسپار کوی شما –طوس – می شوم
در شعله های عاطفهققنوس می شوم

جایی که عشق بر سر ادراک میزند
نامت شرر به سینه صدچاک میزند
نقاره خانه نغمهغمناک میزند
گنبد طلات طعنه بهافلاک میزند
بغضی شکست , کون ومکان با خبر شدند
رازی عیان و عالمیانبا خبر شدند

چشمی به اشک غرق تمنا گذاشتم
چشمی زشوق محو تماشاگذاشتم
بر پرده های دیده نمیتا گذاشتم
در حرمت حریم شما پاگذاشتم
آری غزل غزل همه شعرمثنای توست
عشق و امیدو بود ونبودم برای توست

اینجا سرای یار و دلی فارغ از وجود
پیشانی بلند سعادت پراز سجود
تصویر ناب قبله ی منجلوه می نمود
شمس الشموس هر دوجهان پیش روم بود
کنجی نشسته ام شهعالم مقابلم
کشتی شکسته ام کهرسیدم به ساحلم

با کوله بار حسرت و تقصیر آمدم
با واژه های در قل وزنجیر آمدم
این بار نیز خسته ودلگیر آمدم
آقا ببخش پیش شما دیرآمدم
دست مرا به غیر شمادستگیر نیست
شعرم به جز برایرضا(ع) دلپذیر نیست

سید حسن رستگار

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا