شعر مناجات با خدا

خدای من

قلم به دست گرفتم خدا خدا بنویسم
به اعتراف نشستم که از خطا بنویسم

چگونه نام خودم را میان آن همه عاشق
که می‌زنند تو را نیمه شب صدا بنویسم

امان ز ساعت اقرار من به محضر قاضی
چگونه از گنه و شکل ماجرا بنویسم

دگر ز بار گناهان خویش خسته شدم من
فقط بگو که کدامین گناه را بنویسم

به یوم تبلی سرائر که نیست پرده ستری
چگونه من ز گناهان در خفا بنویسم

میان نامه اعمال خود به حال پشیمان
ز خبط و معصیت و جور و از جفا بنویسم

بدا به حال منی که ز دست خیر ندیدم
چگونه از ید بی فیض و بی عطا بنویسم

بدا به حال منی که چو بد دهان شده بودم
میان آن همه زشتی ز ناسزا بنویسیم

چگونه از گنه گوش خویش پرده گشایم
چقدر من ز شنیدار ناروا بنویسم

چگونه شرم نیاید مرا که نوبت چشم است
چگونه از گنه چشم بی‌حیا بنویسم

تمام دلخوشی من زیارت شه تشنه‌ست
امیدوار شوم تا ز کربلا بنویسیم

تمام دلخوشی من همین دو قطره اشک است
دو قطره اشک ز داغ سر جدا بنویسم

مگر نه اینکه ببرند از گلو سر مذبوح
چگونه آخر شعرم من از قفا بنویسم

سید محسن حبیب اله پور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا