شعر شهادت اهل بيت (ع)شعر شهادت حضرت زهرا (س)

درد پهلو

اظهار درد دل به زبان آشنا نشد
دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد

آن جا از آن زمان که جدا از تنم شده است
یک دم سر من از سر زانو جدا نشد

با آن که دست دشمن دون بازویم شکست
دیدی که دامن تو ز دستم رها نشد

شرمنده ام , حمایت من بی نتیجه ماند
دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد

بسیار دیده اند که پیران خمیده اند
اما یکی چو من به جوانی دو تا نشد

از ما کسی سراغ ندارد غریب تر
در این میانه درد ز پهلو جدا نشد

علی انسانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا