شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

درست لحظه ی آخر

درست لحظه ی آخر در این محل افتاد

و قطره قطره ی اهلا من العسل افتاد

میان عرصه ی میدان عجیب غوغا شد

مفاصل تن قاسم یکی یکی وا شد

چقدر خون چکد از ریش ریش پیروهنت

شکست گوشه ی ابرو…شکسته شد دهنت

خمیدگی تنت کار نیزه ی خصم است

اگر چه درد کمر بین ما دگر رسم است

و ناگهان ز قفا تیغ آهنین خوردی

ز نصفه های کمر خم شدی…زمین خوردی

زتارهای گلویت مرا صدا زده ای

چقدر در وسط صحنه دست و پا زده ای…!

بگو بگو گه عزیزم تـنت گسسته چرا

درون حنجره ات استخوان شکسته چرا؟

چرا تمام تـنت را چنین بهم زده ای

مگر محله ی قصاب ها قدم زده ای

چقدر میوه ی سبزم…رسیده ای قاسم

گمان کنم که کمی قد کشیده ای قاسم

عدو تمام تو را بند بند کرده گلم

و نعل اسب تو را قد بلند کرده گلم

نیما نجاری

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫2 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا