شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

در دلم افتاده شرر

چه عزادار شدم! در دلم افتاده شرر
خبر آوردی و شد دلهره سوغاتِ سفر

کاش می آمدم و محض تسلّایِ رباب(س)
میزدم گریه کنان از غم ِ شش ماهه به سر

میزدم بوسه بر آن پایِ پُر از آبله تا-
چشم ِ کم سویِ رقیه(س) نشود تیره و تر

خبر آوردی و تا مضطر و گریان گفتی:
پاره شد مشک! فقط دست گرفتم به کمر

علَم افتاد زمین! آب به خیمه نرسید!
آیة الکرسیِ من کاش که میکرد اثر

شدم از روی علی(ع) تا به ابد شرمنده
پس نگویید به من أمّ بنین، أمّ قمر

نان-خورِ سفرۂ حیدر شدم و با سختی
ساختم از پسرانم همۂ عمر سپر-

تا فدایِ پسر حضرت زهرا(س) بشوند
تا که در واقعه زینب(س) نشود خون به جگر

نگرانِ پسرانم نشدم!! وای…بشیر…
نگرانم! بگو از حالِ حسینم چه خبر؟!؟

مرضیه عاطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا