شعر شهادت حضرت زينب (س)

دلشوره داشتی

دلشوره داشتی و برادر نداشتی
بعد از حسین(ع) سایه بر سر نداشتی

داغت عظیم بود و دل کوه را شکست
صبرت جمیل بود و برابر نداشتی

در کربلا، بلا به سرت آمد آنچنان
جز تیر و نیزه خاطره دیگر نداشتی

گفتی میانِ گریه که ای شمرِ(لع) بی حیا
در قتلگاه…کاش که خنجر نداشتی

می سوختی از اینکه؛ از آن دستِ بی عقیق
وقتِ وداع؛ بوسه چرا برنداشتی

میسوخت خیمه ها و به کوریِ چشم بد
جلباب بود! اگر چه که معجر نداشتی

دور و برَت نگاهِ علی اکبری نبود
عباس ِ غیرتی و دلاور نداشتی

مرهم نداشت داغِ دلت! بغض کردی و…
غم داشتی؛ نوازش ِ مادر نداشتی

جانت به لب رسید! که دنیایِ بیوفا
ماندن نداشت! چونکه برادر نداشتی!

مرضیه عاطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا