شعر مناجات با خدا

روسیاه آمده ام

روسیاه آمده ام گرچه سرم پایین است
منم آن بد که به بخشیده شدن خوشبین است
منِ آلوده کجا دعوتِ این ماه کجا
چه قَدَر سفره ی مهمانیتان رنگین است
میزبان هرچه دلم خواست مهیا کرده
نَنِشینم سر این سفره اگر توهین است
کارِ صد توبه کُند قطره ی اشکِ روضه
هرکه اینجا بِرسد پاک شود، تامین است
جان به قربانِ لبانِ تو ذبیح العطشان
دمِ افطار فقط زمزمه ی ما این است
دردمند هستم و دنبالِ دوا آمده ام
دیدنِ کرب و بلا دردِ مرا تسکین است
هر کسی گفته حسین لطفِ حسن بوده و بس
هر کسی شد حسنی آخرتش تضمین است
مجتبا بس به گدا جود و کرم می ورزد
بی سبب نیست درِ خانه پُر از مسکین است
قاسم بن الحسنی باش جز این نیست تو را
مجتبا کرده دعا نجمه لبش آمین است
 
باده را از عسلِ نابِ شما پُر کردم
مرگ در راهت عمو جان چه قَدَر شیرین است
نعل ها می بَرد هر یک زِ تنِ من سهمی
سُمِّ مرکب چه قَدَر محکم و بد سنگین است
زیرِ پا مانده ام و زنده تنم خاک شده
اِی عمو زود خودت را برسان، تدفین است!
چه ملالیست که اوضاعِ تنم بد باشد
خوب این است که زانوی عمو بالین است
مهدی شریف زاده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا