شعر مصائب اسارت شام

سلام ای سر

سلام ای سر خونین، سر برادر من
سرت چه‌ها که نیامد عزیز مادر من

لبی که بوسه بر آن می‌زده‌ست پیغمبر
یزیدمی‌زندش چوب، خاک بر سر من

صدای شیون و افغان به گوش می‌آید
صدای وا‌ابتا، ناله‌ی برادر من

چه خوب شد سر عباس‌من نبود اینجا
ندید وضع سر‌ تو، لباس و معجر من

یزید مست شد الباقی شرابش را
نریخت بر سر تو، بلکه ریخت بر سر من

همین که حرف کنیزی ما وسط آمد
نشست دختر تو، رو گرفت خواهر من

زنی به طفل خودش شیر می‌دهد، ای وای
رباب زمزمه دارد، بخواب اصغر من

 امیر عظیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا