تو برای همه ی مردم دنیا هستی
تو حسین همه ای انقدر آقا هستی
همه ی خلق اگر پشت به من کرد ، کند
جای مردم چقدر فکر غم ما هستی
تو برای همه ی مردم دنیا هستی
تو حسین همه ای انقدر آقا هستی
همه ی خلق اگر پشت به من کرد ، کند
جای مردم چقدر فکر غم ما هستی
این چه وضعی ست که در این سر و صورت باشد
این سر سوخته مملو جراحت باشد
روضه ی صورت تو دامنه اش بس باز است
راهب دیر پی ذکر مصیبت باشد
گنهکارا مپنداری برای من ضرر داری
خب عِصیان کن اگر از لحظه ی بعدت خبر داری
زمانی مرگ می آید که غافل بوده ای از آن
چرا وقت خطا کردن تو اینگونه جگر داری
کجایی عزیزم چرا کم ظهوری؟!
شنیدم برادر که کنج تنوری
ز خاکسترِ منتشر بین مویت
به پا شد به قلبم چه یومُ النّشوری
تا سایه ی تو از سر این کاروان رفت
از ترس رنگ از صورت نیلوفران رفت
اینکه به من خواهر نگفتی بر دلم ماند
حسرت به دل از پیش تو این قد کمان رفت
یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده
زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده
با سنگ های تیز بهم خورده روی تو
جا خوش نموده نیزه چرا در گلوی تو
تا باز شد لبان تو ،قاریِّ محترم
پرتاب شد زهر طرفی سنگ سوی تو
منزل به منزل، غصه ام، اشک روانم
با دست بسته، پشت محمل، روضه خوانم
خورشید، بعد از سال ها روی مرا دید
او هم دگر فهمید که بی سایه بانم
ای روزگار دیدی احوال مضطرم را
دارم به سینه دیگر داغ برادرم را
خندیده هر غریبه بر گریه های زینب
پنهان کنم ز لشکر این دیده ی ترم را
بر روی شاه تشنه چو بستند آب را
در سینه حس نمود غم بیحساب را
تفسیر کرد کشته ی در خون خضاب
یعنی به تشنگان حرم این خطاب را
هر قدر خوردم کتک یک لحظه چشمم تر نشد
هیچکس مانند من با غم مصمم تر نشد
تکههای خیمهها را جای معجر میبرم
بیش از این چیزی برای ما فراهمتر نشد
چشم خود واکن ببین ما را پریشان یا حسین
در میان آتش این شام هجران یا حسین
سوختن در پای تو رسم من است اما بگو
در چه آیین رسم باشد خیمه سوزان یا حسین