شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

شب بود و

شب بود و آسمان تار, قلبم پر از سیاهی

چشمانپر زدردم, لبریز از تباهی

ناگاهآمدی تو بر چشم من نشستی

بتهای درد و غم را یک یک زدی شکستی

توآمدی نگاهت ,تفسیر کرد شعرم

لبریزشد ترانه از لابه لای فکرم

معنایعشق و ایمان ,جایت عجیب خالیست

دراین زمانه حتی یک تن چنان شما نیست

ایسجده بر تو واجب , ای ایزد از تو خرسند

جانبر لب آمد ای عشق ,ناز نگاهتان چند

بیشاز هزار و چندیست رو در نقاب کردی

چشمهزار عاشق چون من  پر  آب کردی

جادوینام مهدی عقل از زمانه برده

ازعشق روی ماهش خورشید جان سپرده

مهتاباز جمالش میل کسوف دارد

بارانآل یاسین در غیبتش ببارد

زخمیترین گل عشق بعد از غروب خورشید

لبتشنه میدهد جان در انتظار یک عید

عیدظهور مهدی آن منجی دو عالم

تاگیرد انتقام گلهای زرد خاتم

ایکاش آید امشب این جمعه   عید باشد

هرروز جمعه ی ما ,عید سعید باشد

ماهدشتی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا