شعر تخريب بقيع

شعر روضه تخریب بقیع

هر چند که این مقبره ویران شده انگار
با این همه چون ملک سلیمان شده انگار

هر چند که می خواست نماند اثر از تو
زوار بقیع تو دو چندان شده انگار

گفتیم پس از غصه ی تخریب بقیعت
بهتر , حرم فاطمه پنهان شده انگار

با بودن پیغمبر و این چار فرشته
از چند جهت قبله فراوان شده انگار

در ذهن خودم سمت بقیع تو نشستم
دیدم حرم و گنبد و ایوان شده انگار

گویا اثری نیست از آن پنجره ی غم
مثل حرم شاه خراسان شده انگار

یک دسته عزادار از آن دور می آید
ذکر دم این دسته حسن جان شده انگار

دیگر خبری نیست از آن مفتی ملعون
دربان شما یوسف کنعان شده انگار

دیدم عوض انهمه سنگ و عوض خاک
دیوار و در از لوء لوء و مرجان شده انگار

گفتم در و دیوار گمانم که .. ببخشید
این شاعر آشفته پریشان شده انگار

بگذار نفس تازه کند مادر زینب
سیلی به رخ فاطمه آسان شده انگار

باید برود کرببلا دل شب جمعه
با آمدن فاطمه طوفان شده انگار

ده اسب میآیند به سرعت سوی گودال
تازند بر آن پیکر عریان شده انگار

چشمان پر از خون حسین از سر نیزه
خیره به سوی جمع یتیمان شده انگار

باید که بمیریم به پای سرت ارباب
وقتی به اسیری برود خواهرت ارباب

سید حجت بحرالعلومی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا