شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

صبح جمعه

صبح جمعه که می رسد از راه

در فراق تو بر لبم آه است

ندبه‌ ی چشمهای بارانی

ذکر «أین بقیة الله» است

 

بی تو دلهای ما چه سرگردان

بی تو احوالمان پریشان است

                              «العجل یا بن فاطمه» دیگر

                                                 جان به لب های ندبه خوانان است

 

روی دوشتعبای پیغمبر

وارثذوالفقار مولایی

می رسی باطنین «جاء الحق»

می کنی کعبهرا تماشایی

 

تو بیا تامعرفی گردد

در جهانبرترین آئین ها

پرچم حق دراهتزاز آید

جمع گرددبساط توهین ها

 

آخر اینروزهای محنت بار

غم تو ازشماره بیرون است

شده بی حرمتیبه ساحت عشق

آه از اینماجرا دلت خون است

 

باز هم کینه‌ی شیاطین و

باز هم غربترسول الله

دل عالمچگونه تاب آورد

بشکند حرمترسول الله

 

این جماعت زنسل آنهایند

که به شخصنبی ستم کردند

ساحتش را بهتهمت هذیان

چه وقیحانهمتهم کردند

 

بعد از اوکینه ها نمایان شد

تا که حق علیشود انکار

أجر او را چهخوب أدا کردند

کوثرش بین آندر و دیوار …

 

فتنه ای درمدینه برپا شد

که زد آتش بهخانه‌ ی زهرا

از همان شعلهها غروبی سوخت

خیمه هایامام عاشورا

 

آن امامی کهمرهم زخمش

شده شمشیر وتیر و سرنیزه

پیکرش غرقخون رها ماند و

سر او آفتاببر نیزه

 

خون این کشتهخونبها دارد

می رسد وارثیکه در راه است

ندبه‌ یچشمهای بارانی

ذکر «أینبقیة الله» است

 

 یوسف رحیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا