شعر شهادت حضرت زهرا (س)

صدا آمد صدا آمد

صدا آمد صدا آمد
صدای رد پایی آشنا از کوچه‌ها آمد

صدای پای احمد بوده یا اینکه زنی گلبرگ پیکر
چادر آزادگی و بندگی بر سر
خرامان می‌رود همتای پیغمبر
در و دیوار در سجده

درخت و سنگ و رمل و کوچه و بازار در سجده
که کفو مرتضی، خیرالنساءآمد

صدا آمد صدا آمد
صدای همسر شیرخدا آمد؛
«کجا بردند حیدر را؟»
صدا شیوا ولی افسوس و واویلا
نفس از گرمگاه سینه‌اش بیرون که می‌آید؛ صدای خس‌خس و سرفه است
صدا بسیار آشفته است
صدا جانسوز می‌باشد
صدا جانکاه
«غبارآلوده مهر و ماه»
صدا درگیر با هوهوی شلاق
صدا با عربده درگیر
مغیره آمده درگیر
صدای قبضه‌ی شمشیر و دست مادرم زهرا
صدای «واعلی»، «واحمزتا» آمد
و اینجا روضه خوانی گفت: «جای زاده‌ی ام‌البنین خالی!»

صدا آمد
صدای مادرم: « اسماء!»
بیا و یاریم کن خیزم از بستر
بنا دارم خودم جارو کنم این خانه، این غمخانه را آخر
خودم نان می‌پزم یک بار دیگر
سفره‌داری می‌کنم از بچه‌ها و شوهرم حیدر
و آذین شد دوباره سفره‌ای ساده ولی از عشق پاک مادری و همسری رنگین
دریغا عمر شادی کم شد و غم باز هم در خانه‌ی شیرخدا آمد

صدا آمد، صدا آمد
صدای در
صدای قابض‌الارواح
آنکس که برای بردن جان‌ها اجازه از کسی غیر از خدای خود نمی‌خواهد
مودب پشت درب خانه‌ی زهرا
اجازه هست آیا حضرت صدیقه‌ی کبری
زکیه، طاهره، انسیه‌الحورا
خدا ناظر، تمام انبیاء حاضر، جناب مصطفی حاضر، ملائک صف به صف آماده تا روح بلند و عرشی زهرا رود تا عالم بالا
و جان از پیکر رنجور صدیقه جدا گشت و به سمت عالم قدس بقا آمد
صدا آمد،صدای مجتبی آمد
چرا از مادرم دیگر نمی آید صدا، اسماء
تکلم کن دوباره با من و با زینبین و این حسین جانت، حسن گردد به قربانت

یکی صورت به روی صورت مادر
یکی صورت نهاده بر کف پاهای زهرا و صدای گریه‌ی زینب
در این اثناء غبار آلوده از مسجد، خود صاحب عزا آمد

صدا آمد صدای مرتضی آمد
الا ای دختر پیغمبر طاها
الا ای مادر طفلان من، زهرا
منم من مرتضی، یک بار دیگر دیده وا کن
همسرت شیرخدا آمد

و زهراچشم خود وا کرد و اشک غم سترد از دیده‌ی مولا
…«بمیرم من» ولی در سال شصت ویک، به ظهر روز عاشورا، هر آن چه زینب کبری صدا زد «واحسینا!»
نیامد از تن صدپاره و حلقوم ببریده صدا، اما صدای هوهوی شلاق شمر بی‌حیا آمد

صدای سیلی و غارت
صدای شیون زن‌ها
صدای دختری با گوش پاره که فقط می گفت: «یا زهرا!»
صدا آمد
صدای پیکری در زیر نعل اسب‌ها آمد

 امیر عظیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا