شعر شهادت حضرت زهرا (س)

صدیقه الشهیده

شب شد عزیزِ جانِ پیمبر شبت بخیر
ای یادگارِ سوره کوثر شبت بخیر

ای ماهِ محتضر شده، ای آهِ مختصر
امن یجیبِ زینبِ مضظر، شبت بخیر

قدری بخواب جانِ علی جان به لب شدم
پلکی به روی پلک بیاور، شبت بخیر

سنگین شده‌ست شانه‌ات از بارِ پیرهن
بگذار روی شانه‌ی من سر، شبت بخیر

میترسم اینکه کار به دستِ علی دهد
این طرز سرفه‌های تو آخر… شبت بخیر

در چشم نیم باز و ورم‌کرده‌ی تو بود
بیدار و خواب هر دو برابر، شبت بخیر

بیمار‌ها همه سرِ شب خوب میشوند
اما نگشت حالِ تو بهتر، شبت بخیر

از آب رفتنِ تو چه خاکی به سر کنم
ای پیکرِ خیالیِ بستر، شبت بخیر

آن‌ها درختِ عمرِ تو را با تبر زدند
ای بی ثمر، شکسته‌صنوبر، شبت بخیر

این نقشِ چکمه‌های چهل مردِ جنگی است
بر مصحفِ تنِ تو مصوّر، شبت بخیر

تقصیر قنفذ است، وگرنه نمی‌شود
آدم سه ماهه این‌همه لاغر، شبت بخیر

پیراهنِ سپید تو تازه عوض شده
گل داد باز لاله‌ی احمر، شبت بخیر

روبند می‌زنی و خودش حرف می‌زند
این ردِ خونِ مانده به معجر، شبت بخیر

دیدم که زخمِ سینه دهن باز کرد و گفت
دیگر بخواب، شب شده، خواهر شبت بخیر

تا دید بغض، راه گلوی حسین بست
زینب به گریه گفت برادر شبت بخیر

چشمِ تقیه کرده‌ی حسنم روبه‌روی تو
فریادِ حسرت است که مادر شبت بخیر

شب شد، دوباره پهلوی تو تیر می‌کشد
آه ای عروسِ خانه‌ی حیدر، شبت بخیر

بیداری‌است شب همه شب کارِ ما ولی
راحت بخواب، قاتلم، ای در شبت بخیر

 ظهیر مومنی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا