شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

طاقتِ دیدن نداشتى

طاقتِ ديدن نداشتى

فَرقِ مرا تو طاقتِ دیدن نداشتى
هِجده سَرِ بُریده ببینى چه میکُنى

اینجا همه به گریه ى توگریه میکنند
خَنده به اَشک دیده ببینى چه میکُنى

خون ریزد از شِکافِ سَرَم خونجگرشدى
جسمى به خون طپیده ببینى چه میکُنى

تو یکسره به چشم پدر بوسه میزنى
تیرى درونِ دیده ببینى چه میکُنى

وقتى که میرسد, زِشَریعه, حُسین ع را
با قامَتى خَمیده ببینى چه میکُنى

من پیکرم به غیرِ سَرَم لطمه اى ندید
جسمى به خاک , دَریده ببینى چه میکُنى

طفلانِ دربِدر به بیابانِ کربلا
چون آهوىِ رَمیده ببینى چه میکُنى

یک ضَربه زَدبه فرقِ سرم راحتم نمود
تو قَتلِ صبر, دیده ؟ببینى چه میکُنى

سعید خرازى

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا