شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

عمو حسین(ع)

آنکه از حالا نگاهی برشما انداخته
آه میبینی عمو را در کجا انداخته

یک نفر از دور میخندد به اشک چشم تو
دیگری آنجا عمو را زیر پا انداخته

دور او جمعند هرکس قسمتی را میکشد
بی حیایی‌روی مویش رد پا انداخته

نیزه داران دوره اش کردند اما آن میان
پیر مردی برسرش جای عصا انداخته

ارث و میراث نبوت‌را به غارت میبرند
یک نفر از دور چنگی بر عبا انداخته

من نمیخواهم بمانم یا که اینجا بشنوم
بی حیایی چشم بر ناموس ما انداخته

تا غرورت بشکند خولی کنار حرمله
از همین حالا در آنجا بوریا انداخته

من که عمری مثل قاسم چون سپر بودم بر او
پس چرا حالا مرا امروز جا انداخته

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا