شعر شهادت حضرت زهرا (س)

غلامان

ما هرچه از شما بنویسیم ابتر است

شان شما رفیع و مقام تو کوثر است

وصف تو در سخن بخدا غیر ممکن است

خاک رهت ز جنت و فردوس هم سر است

اجداد من همه ز غلامان این در اند

این آبروی ما ز غلامی این در است

من نوکر تو گر نشوم بی لیاقتی است

وقتی که مادر و پدرم نیز نوکر است

شد روضه خوان فاطمیه حضرت رسول(ص)

گریه کن مصیبت تو شخص حیدر(ع) است

مادر نگو که این پسرت عاشق تو نیست

مادر ببخش گر غزلم لایق تو نیست

عمری برای حضرت تان گریه میکنم

چون ابر در مصیبت تان گریه میکنم

با دیدن گلی که شکسته است ساقه اش

یاد شما و محنت تان گریه میکنم

پهلو که بشکند همه چیز دردآور است

از لحن سخت صحبت تان گریه میکنم

یک مادر و تمامی شهر است قاتلش

مادر بیاد غربت تان گریه میکنم

تنها , شبانه , بار سفر بستی از زمین

عمری برای هجرت تان گریه میکنم

کردی سفارش پسرت را به خواهرش؟؟؟

گفتی که نصف شب ببرد آب بر سرش؟؟؟

مادر برو قرار من و تو, به کربلا

وقتی که مانده عرش خداوند زیر پا

وقتی که شمر میرسد از راه با غضب

وقتی که روی سینه نشسته است بی حیا

وقتی که من برای نجات برادرم

درگیر می شوم … من تنها و اشقیا

مادر قرار بعدی ما شام یازده…

معجر بیار باخودت آن شب برای ما

امروز شعله از در خانه بلند شد

آن روز شعله میکشد از کینه خیمه ها

آری هر آنچه شد بخدا در سقیفه شد

حتی حسین(ع) کشته ی آن دو خلیفه شد

محمد هاشم مصطفوی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا