شعر ولادت امام رضا (ع)

لطف تو

من همانم که شبی گم کرد راه چاره را
روشنم کن تا نبینم نفس آتش پاره را

دل سیاهی کار دستم داده اما دلخوشم
لطف تو وقتی طلا کرده ست سنگ خاره را

در مدارت مشتری ها رفت و آمد میکنند
پرتو لطفت گرفته دست هر سیاره را

بی برات کربلا غرق است کشتی های من
اشک ها را دیده ای یا موج تخته پاره را

زیر ایوان طلایت سالها مستأجرم
گرچه صاحبخانه میخواهی من آواره را

می زند هر چهارشنبه نبض من پر پر ولی
صبح رستاخیز من روزی ست که نقاره را…

عفت نظری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا