شعر شهادت حضرت محسن (ع)

مادری از نفس افتاده

مادری از نفس افتاده و غوغا شده است
وسط همهمه گم ناله زهرا شده است

فی بیوت اذن الله فراموش شد و
پای آلوده ترین ها به حرم وا شده است

آتشی که همه جا آب زمینش زده است
بانی سوختن ِ خانه دریا شده است

بین این چل نفر و آتش و مسمار و غلاف
بر سر کشتن ریحانه چه دعوا شده است

ناله زد فضه خذینی پسرم را کشتند
یل شش ماهه فدای سر بابا شده است

دست خیبر شکن و بند ؟ خدا رحم کند
قامت فاطمه از شرم علی تا شده است

ای یهودی مدینه تو مسلمانی کن
اسدالله ، درین معرکه تنها شده است

فتنه قد کرده عَلَم ، غیر دو تن یا که سه تن
همه ی شهر درین حادثه رسوا شده است

معجر فاطمه یک بار دگر غوغا کرد
بند با معجزه از دست علی وا شده است

بند شد باز ولی حرمت سادات شکست
وقت دلواپسی زینب کبری شده است

محمد حسین رحیمیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا