شعر شهادت حضرت زهرا (س)

مادر طیّبات

السلام ای طلیعه ی انوار

مادر طیّبات و پاکی ها

اعتبار قنوت اهل زمین!

آسمانی ترین خاکی ها

با نفس های خویش آوردی

عطری از یاس و سیب را در باد

آن قدر اوج عرش رفتی که

روی خورشید سایه ات افتاد

 

نور چشمانت ای ولایت محض

معرفت داده هر وجودی را

تو خودت نه! که جای خود بانو

چادر خاکی ات یهودی را

 

یک مسلمان نمود و جان بخشید

تن بی روح اعتقادش را

مثل این که به تازگی پیدا

کرده گم کرده و مرادش را

 

رفته دل های ما به روزی که

از غم و درد پیکرت گفتی

درد دل کردی و به آهی سرد

حرف هایت به دخترت گفتی:

 

زینبم ای عصای کوچک من

کمکم کن زجای برخیزم

من که طوبای سبز بودم آه…

لیک حالا شبیه پاییزم

 

با همین دست لرزه افتاده

کفنی دوختم برای خویش

نه فقط من,مدینه هم دارد

انتظار غروب من از پیش

 

حرف آخر…ببخش دخترکم

گر که تنها گذارمت زینب!

وعده ی ما کنار نهر فرات

به خدا می سپارمت زینب!

 

توحید شالچیان ناظر

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا