شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

مولانا امیرالمومنین

نمی خواهد دلم غیر از أمیر المؤمنینش را
همان که حق پسندیده است با او کل دینش را

#ولایت دارد او، یعنی که رزق آسمان با اوست
همان وقتی که روزی می دهد اهل زمینش را

به دل چنگی نزد این آسمان با ریسمانهایش
هر آن که چنگ زد یک رشته از حبل المتینش را

مَبینَش یک بَشَر، یک فیض او گنجینهٔ #وحی است
خدا با او بیان کرده است قرآن مُبینش را

تمام لشکر از وحشت فراری می شود تا چین
اگر ظاهر کند بر روی پیشانیش چینش را

امام آن است که یک فاطمه باشد صدف او را
و بین کعبه مهمانی کند دُرّ ثمینش را

نه آن که بر سرش دعوا شد و آخر نشد معلوم
و حتی مادرش گم کرد بابای جنینش را

به قدر اَستَر و اُشتُر مقامش را نفهمیده
زنی که روی این رفته است و بر آن بسته زینش را

چه می گویند در پاسخ، هواداران آن دینی
که خالُ المؤمنینش کُشته اُمّ المؤمنینش را

غم ارباب، مظلومیت مولاست در عالَم
اگر آتش زده جان مُحِبِّ دل غمینش را

جبینم را فقط در سجده بر آن #خاک بگذارم
که بر آن ریخته ارباب من خون جبینش را

سید علی احمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا