شعر ولادت حضرت زينب (س)

نگارت می رسد

دخترم گریان نشو الان نگارت می رسد
تاب را از کف نده تاب و قرارت می رسد
اوّلین ساعاتِ عمرِ توست قدری صبر کن
لحظه ها رد می شود صبحِ بهارت می رسد

مثلِ خورشیدی طلوع کرده ست رخسارِ حسین
دیدی آخر صاحبِ عزّ و وقارت می رسد
یک تبسّم کن فدایِ خنده هایت ،جانِ من
که نسیمی خوش میانِ شاخسارت می رسد

(دیده را وا کن ببین دلدارِ زیبا آمده)
(گریه را بس کن ببین که جانِ زهرا آمده)

دخترم عاشق شدی از لحظه ی بدوِ ورود
مادرت شکرانه ی نعمت کند بر حق سجود
عاشقی کن دل بده بر حضرت سالارِ عشق
این پسر باشد برایِ نُه فلک بود و نبود
دخترم تا می توانی یاورِ مظلوم باش
خواه در حالِ قیام و خواه در حالِ قعود
دیدی آخر خنده ی نازِ حسین ابن علی
از تو ای آئینه ی زیباترین،دل را ربود

(دیده را وا کن که آمد دلربایِ عالمین)
(چشمِ خود وا کن ببینی صورتِ ماهِ حسین)

دخترم! نقشِ تو باشد بعدِ دلبر.. محوری
کربلا را با خودت انگار هر جا می بری
روحِ تو خیلی بزرگ است صلابت پرور است
مطمئناً می کنی در کوفه کارِ حیدری
گوش کن ای بهترین همراهِ سبطینِ نبی
هم حسین را هم حسن را بعد از این تو خواهری
روز عاشورا تو را سوگند بر جانِ حسین
از گلویِ او بگیری بوسه هایِ مادری

(روزگاری جایِ من رویایِ دل کامل کنی)
(نقشه هایِ خصم را با خطبه ات باطل کنی)

محسن راحت حق

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا