شعر تخريب بقيع

بقیع ویران شد

 

دوباره کینه ی اهل مدینه طوفان شد

دوباره مادر ما فاطمه پریشان شد

بنای اهل مدینه عذاب زهرا بود

بنای فاطمیّون در بقیع ویران شد

چهار سنگ  نشان ِ چهار اقیانوس

هوا  هوای غم و غصّه ی غریبان شد

نه زائری  نه چراغی  نه گنبد و صحنی

نه روضه ای  نه صدایی چه باعزیزان شد؟!

بیا عزیز دل فاطمه  بساز حرم 

که خون به قلب نبی ُّو علی وُّ قرآنشد

برو بقیع و بخوان روضه های آن کوچه

که شانه ی پسری تکیه گاه جانان شد

بخوان از آن گل یاسی که ارغوانی شد

بگو چه دید عمویت حسن که گریان شد

بیا و روز بقیع را خودت رضایی کن

بیا که خاک عموی تو العجل خوان شد

 

 حسین ایمانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا