شعر تخريب بقيع

پُر از بغضِ آهی

سلام ای بهشتی که بی بارگاهی
پُر از سوزِ اشک و پُر از بغضِ آهی
اگر بی فروغی وَ یا بی پناهی
ولی روشنی تو به نورِ الهی

به برهانِ باقر به سیمای صادق
تو عرفانِ محضی به قرآنِ ناطق

غبارت به دردِ دلِ ما دوا است
که ویرانیِ تو گلستانِ ما است
نگاهت شبیهِ خودِ کربلا است
تجلیِ تو تا به عرشِ خدا است

تو زیبا شَوی با گلِ یاسِ زهرا(س)
به حقِ دو دستانِ عباسِ زهرا(س)

ببین کرده امشب دلِ من هوایت
تصور کنم باغِ صحن و سرایت
شوم زائرِ تربتِ با صفایت
غریبانه چون شمع گریَم برایت

به حقِ حسن کو بوَد جانِ سجاد
شود روزی صحنِ تو آزاد و آباد

تو تفسیرِ عشقی به رنگِ حقایق
ضریح و شبستانِ تو قلبِ عاشق
شکوهِ تو لبخندِ هر صبحِ صادق
پُر از عطرِ یاسی و باغِ شقایق

تو زیبایی ات کمتر از کربلا نیست

اگر چه به رویم درِ روضه وا نیست!

 هستی  محرابی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا