شعر تخريب بقيع

کعبه چار قبله

چند وقت پیش بود که غم بی حساب شد
کعبه دوباره اَبرَهه گونه خراب شد

این کعبه چار قبله به محراب سینه داشت
کز خاکِ کینه چهرهء آن در نقاب شد

نفرین به آنکه بغض علی را بهانه کرد
باغِ بقیع زیر قدومش تراب شد

این نسل کینه توز همان نسل کوچه اند
که زیر پایشان گلِ یاسے گلاب شد

اجدادشان به کوچه به زهرا لگد زدند
وقتی که دست شیر خُدا در طناب شد

اُفتاده بود در روی زهرا و رد شدند
طوری که استخوان تنش آسیاب شد

بازوی فاطمه وسط کوچه شد دوتا
وقتی غلاف واردِ این منجلاب شد

طوری کشیده خورد به زهرا که بعد از آن
رو از علی گرفت و میان حجاب شد

مادر به پیش چشم پسر خورد بر زمین
کابوس کوچه بهر حسن یک عذاب شد

از بعد کوچه حوریه دیگر نفس نداشت
دیگر ورق ورق همهء این کتاب شد

در فکرشان تهاجم و نبش قبور بود
صد شکر از این جنایت و غم اجتناب شد

گفتم ز نبش قبر و دلم باز گُر گرفت
زنده به خاطرم غم طفل رباب شد

یک‌نیزه آمد و به دل خاک شد فرو
آرام روی نیزه دو چشمش به خواب شد

پائین نیزه مضحکه شد مادر علی
بالای نیزه نام علی چون شهاب شد ..

مجتبی صمدی شهاب

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا