شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

کودکِ دلبند

در کنارِ قبرِ تو ماندم به تنهایی علی..

در خیالم ساختم تصویرِ زیبایی علی..

مرقدِ ششگوشه را کعبه تصوّر می کنم

محورِ این قبله ای از بس معلّا یی علی

شیرخواره بودی و آبت ندادند کوفیان

حال روی سینه و دستانِ بابایی علی..

کودکِ دلبندِ من!،دلتنگِ چشمانت شدم

در کجایی تا بگویم باز لالایی علی..

(در نبودِ تو ندارم ذرّه ای تاب و قرار)

(دستهایم را تکان دادم بدون اختیار)

آرزوهای زیادی داشتم امّا چه شد؟

خواستم پیشم بمانی کودکِ زیبا چه شد؟

سینه ام خشکیده بود و از عطش پرپر زدی

خاطرم آمد کنارِ نهری از دریا چه شد؟

برد..سیرابت کند حتّی به قصدِ رو زدن

از میانِ خیمه دیدم زحمتِ آقا چه شد

بشکند دستانِ پر روز و توانِ حرمله..

وای بر من!حاصلِ تیر و کمان جانا چه شد؟

(یک سه شعبه ذبح کردت روی دستانِ پدر)

(یک سه شعبه ریخت بدجوری بهم جانِ پدر)

پشتِ خیمه مرقدت بود و زیارت داشتم

در بیانِ گفتگوهایم..صداقت داشتم..

جرعه ای..بعدِ از تو آبی خوردم و سنگین شدم

شیر جاری شد..ولی حسّ ِ خسارت داشتم

بعد از آن دنبالت افتادم به پای نیزه ها

در نگاهِ خلق..تصویرِ حقارت داشتم

بارها از دستِ این و آن گرفتم راسِ تو

در دفاع از حنجرت خیلی جسارت داشتم

(بارها افتادی از نیزه به زیرِ دست و پا)

(بارها از دور گفتم بینِ آغوشم بیا..)

اربعین است و پس از این ساکنِ اینجا شدم

در کنارِ مرقدِ بابای تو احیا شدم

روزها را گریه خواهم کرد زیرِ آفتاب

من به این نیّت در این وادی چنان دریا شدم

از تو یک گهواره مانده..مادرت را می کُشد

با همین گهواره خیلی غرقِ در رویا شدم

تازه می فهمم غمِ مادر بزرگت را علی..

تازه جانِ من!!..شبیهِ حضرت زهرا شدم

(می دهم این روضه ای شیرخواره خاتمه)

(می زنم لطمه بیادِ محسن ابن فاطمه )

محسن راحت حق

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا