شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر محرم و صفر

گرفته بود دلش بی نهایت از ناقه

گرفته بود دلش بی نهایت از ناقه
زمین که خورد رقیه به صورت از ناقه

مذاب شد جگرش در مسیر راه اما
نداشت هیچ زمانی شکایت از ناقه

به ساربان گله ای کرد و باز سیلی خورد
ازان به بعد فقط کرد اطاعت از ناقه

دلی نسوخت به حالش اگرچه که میریخت
هزار مرتبه اشک خجالت از ناقه

کسی رسید و زمینش زد و بخود می گفت
نخورده است زمین چند ساعت از ناقه

ستم به ناقه ی عریان کشید طوری که
کشیده بود خجالت , اسارت از ناقه

به تازیانه و شلاق و سنگ ها در شام
کسی پیاده نشد در سلامت از ناقه
فقط نگاه پر از خون نیزه می داند
کشیده اند چه ها آل عصمت از ناقه

دخیل بسته ام امشب به دست بانویی
که کرد حاجت مارا اجابت از ناقه

سید حجت بحرالعلومی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا