دسته‌بندی نشده

یا رب

ذکر تو تا می رسد اذکار یادم می رود
می سپارم دل به تو دلدار یادم می رود

بر لبم لَا تَقْنَطُوا مِن رحْمَةِ الله است و بس
آنقدر شادم که استغفار یادم می رود

چون که از مُستَشهَدین بَینَ یَدیکم کرده اند
مرگ و قیل و قال آن انگار یادم می رود

می خورد صدها گره بر کار من در طول روز
گریه های نیمه شب هر بار یادم می رود

خوف دارم از رجایی که مرا دور از تو کرد
در عذابم ، قهر تو بسیار یادم می رود

خنده ی بین گناه آخر مرا زد بر زمین
آتشم وقتی زَقوم و نار یادم می رود

بس که از داغ حسین آتش گرفته جان من
تا سلامش می دهم افطار یادم می رود

می کِشد آتش به جانم لُکنَتِ طفل حسین
یاد اشکش می کُنم، گفتار یادم می رود

نیزه خیلی دید و گیسویش چو زهرا شد سفید
گفت عمه جان مگر مسمار یادم می رود

سوختم از کج دهانی های این دختر پدر
آنقدر که خنده ی اشرار یادم می رود

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا