شعر ولادت حضرت معصومه (س)

یا فاطمه المعصومه

از امشب با دلم من راهی قم می‌شوم
در حرم در خیل زائرهای او گم می‌شوم
لحظه‌ای هم پیش کفترها چو گندم می‌شوم
بین سیل جمعیت غرق تلاطم می‌شوم
مِی اگر از قم بجوشد شور شاعر بیشتر

می‌وزد از هر طرف عطر گل یاس کبود
ای به صحن و ساحتت از جانب موری درود
بر غبار درب جنت می‌زنم اینجا سجود
از قضا سرکنگبین در این حرم صفرا فزود
گریه هرچه شد فزون شادیّ زائر بیشتر

قم نگو گو مأمن و گو جنت‌الاعلای ما
گو به این خاک بهشتی کوکب شب‌های ما
گشته از نام بلندش معتبر دنیای ما
فکر آن بوده همیشه بهترین رؤیای ما
زائرانش از بناها در معابر بیشتر

در حرم من آشنا هستم کجا بیگانه‌ام؟
گوشه‌ی دروازه‌ی ساعت شده میخانه‌ام
راحتم اینجا شبیه منزل و کاشانه‌ام
نیست فرقی بین شب‌های حرم با خانه‌ام
این مسافر خو گرفته از مجاور بیشتر

بشنو بانو این سلامی که رسد از جان من
می‌دهم بر تو سلام ای خواهر سلطان من
مفتخر از مشهد و شیراز و قم، ایران من
گفته بودی بی رضا دنیا شده زندان من
سینه‌ات تنگ رضا بود این اواخر بیشتر

آمدی یک شهر آمد بهر استقبال تو
شیعیان در هر طرف دور و برت دنبال تو
قبله‌ی مردم از این پس صورت تمثال تو
سرزمین قم شود یک گوشه از اموال تو
شأن تو در شهر باشد از مهاجر بیشتر

می‌چکد باران گل از روی هر بام و سرا
فرش راهت گشته دلها از ورودی تا کجا
محترم‌تر می‌شوی چون هم تویی اخت‌الرضا
هم خودت داری هزاران فضل و داری مرحبا
احترامت می‌کند قم از مسافر بیشتر

عمه زینب هم مسافر شد نه اما چون عزیز
مضطرب بود و پی یک راه چاره یک گریز
خاک عالم بر سر این قافیه ریزد… کنیز…
درد دارد طعنه‌ها و تهمت و دشنام و نیز
ضربه‌ی سنگ مسلمانان ز کافر بیشتر

 حسین کریمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا